دو کس که در قوّت با هم برابر باشند. (آنندراج) : نهادند پس گیو رابا گروی که هم زور بودند و پرخاشجوی. فردوسی. بدو گفت هم زور تو پیل نیست به مانند رای تو خود نیل نیست. فردوسی
دو کس که در قوّت با هم برابر باشند. (آنندراج) : نهادند پس گیو رابا گروی که هم زور بودند و پرخاشجوی. فردوسی. بدو گفت هم زور تو پیل نیست به مانند رای تو خود نیل نیست. فردوسی
هم صدا. دو چیز که صدایشان هم آهنگ و به موازات یکدیگر برآید، یا دو کس که با یکدیگر آواز خوانند: بر گلت آشفته ام، بگذار تا در باغ وصل زاغ بانگی می کنم بلبل هم آواییم نیست. سعدی. رجوع به هم آواز شود
هم صدا. دو چیز که صدایشان هم آهنگ و به موازات یکدیگر برآید، یا دو کس که با یکدیگر آواز خوانند: بر گلت آشفته ام، بگذار تا در باغ وصل زاغ بانگی می کنم بلبل هم آواییم نیست. سعدی. رجوع به هم آواز شود
کسی که تجلیات وی از مقام روح و قلب به مقام نفس و قوای آن نازل شود چنان که آنها را بحس دریابد و با ذوق درک کند بلکه چنان از سیمای آنان هویدا گردد. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به حکمت الاشراق ص 152 و 217 و رجوع به اهل و ترکیبات آن شود، متکلم. عالم به علم کلام. رجوع به کلام و علم کلام شود
کسی که تجلیات وی از مقام روح و قلب به مقام نفس و قوای آن نازل شود چنان که آنها را بحس دریابد و با ذوق درک کند بلکه چنان از سیمای آنان هویدا گردد. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به حکمت الاشراق ص 152 و 217 و رجوع به اهل و ترکیبات آن شود، متکلم. عالم به علم کلام. رجوع به کلام و علم کلام شود